دیکشنری
incorerence rency
ɪnkɔɹəɹəns ɹensi
فارسی
1
عمومی
::
ناپیوستگی، بی ربطی، نامربوطی، بی ارتباطی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INCONTINENTLY
INCONTINUITY
INCONTROLLABLE
INCONTROVERTIBILITY
INCONTROVERTIBLE
INCONTROVERTIBLY
INCONVENIENCE
INCONVENIENT
INCONVENIENTLY
INCONVERTIBILITY
INCONVERTIBLE
INCONVERTIBLY
INCONVINCIBLE
INCOORDINATE
INCOORDINATION
INCORERENCE RENCY
INCORPORAL
INCORPORATE
INCORPORATE IN
INCORPORATED INERTIAL
INCORPORATING MILL
INCORPORATION
INCORPORATION OF LINKAGES
INCORPORATION PROCESS
INCORPORATIVE
INCORPORATOR
INCORPOREAL
INCORPOREAL HEREDITA
INCORPOREALLY
INCORPOREITY
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید